حرکت جوال ذهن
به نام خدا
حرکت جوال ذهن
کلثوم مقدس آهنگری
چند دقیقه پیش از حوزه رسیدم خونه و مشغول خوردن نهار. دیگه سیستم بدنم به این طور غذا خوردن عادت کرده؛ صبحانه نصفه و نیمه و نهار ساعت ۵ یا ۶ عصر. بعضی روزها هم که شام و نهار یکی می شه!
مامان داره حیات رو جارو می زنه. بنده خدا خیلی زحمت می کشه. بعضی وقت ها عذاب وجدان می گیرم از این که نمی تونم کمک کارش باشم.
موقع برگشتن از حوزه رفتم سر مزار شهدای مدافع حرم. حدود یک ساعتی فکر کنم اون جا نشستم و باهاشون درد و دل کردم. خیلی وقت بود نرفتم بودم زیارتشون. این روزها سالروز شهادت دلاورمردان مدافع حرم مازندران تو حماسه خانطومان هست. برای همین با خودم گفتم بهترین فرصته که برم سر مزارش و سالگرد شهادتش رو بهش تبریک بگم.
موقع رفتن از خدا خواستم که امروز سر مزارشون خلوت باشه که بتونم حسابی درد و دل کنم و البته همین طور هم شد. خدا لطف کرده و یه دل سیر نشستم و باهاشون حرف زدم.
این شهیدمون جاویدالاثره. بهش گفتم سالگرد شهادت مبارک ولی الان دو سال گذشته. نمی خوای برگردی؟ خودت که خانوادت رو می بینی و ازشون خبر داری ولی به فکر زن و بچه هات، به فکر پدر و مادرت نیستی که دلشون ناآرومه؟ نمی دونن کجایی؟ اگر پیکرت برمی گشت لااقل یه مقدار دلشون آروم می شد.
فکر کنم نزدیک یک ساعت نشستم کنار مزارشون. بعدش هم دیگه گفتم باید برم دیر می شه.
الان هم که تو اتاق پذیرایی مشغول خوردن نهار هستم.
اتاق پذیرایی_ ساعت ۱۷.۵۹_ ۲۵ اردیبهشت ۹۷